خرج کردم جان و دل را در هوایت، ای نگار

خرج کردم جان و دل را در هوایت، ای نگار
دل شکسته در غم عشقت، شدم بی‌اختیار

جان خود را من فدا کردم برای یک نگاه
قطره‌ای مهر از تو اما، نصیبم نشد، یار

شب‌نشینی‌ها به یادت، خواب از چشمم پرید
چشم خسته، دل پر از غم، جان من بی‌قرار


باز می‌آیم به سویت با دل پر حسرتم
شاید امروز مهر ورزی، بر من امیدوار

هرچه دارم می‌نهم در پای عشقت بی‌دریغ
گرچه می‌دانم نخواهی ماند با من استوار

چشم مستت برده من را تا به اوج آسمان
دست من را سخت بگیر، تا نیفتم زار زار

الناز عابدینی

دیدنت در خواب هم بوسیدنی‌ست

دیدنت در خواب هم بوسیدنی‌ست
هر نگاهی از تو ماهی در تنی‌ست
با خیالت باغی از رؤیا شدم
عطر لبخندت نسیم یاسمنی‌ست
دست‌های باد را گم کرده‌ام
شانه‌های تو پناهی ایمنی‌ست
ماه می‌تابد به راه خستگان
چشم تو در این قفس روشنگری‌ست
رفتی و جانم به لب آمد ولی
یاد تو در سینه‌ام آتش‌زنی‌ست

باز برگرد و به چشمم نور باش
دیدنت در خواب هم بوسیدنی‌ست

الناز عابدینی

آتشی در شب چو ماه آذر است

آتشی در شب چو ماه آذر است
رقص شعله، رسم دیرین‌تر است

نور بر تاریکی شب می‌زند
هر شراری، مژده بخت دیگر است

از میان آتش می‌پرم من و
گونه‌هایم از شرار، احمر است

زردی من، زردی اسفند را
می‌سپارم، هر چه غم، خاکستر است

آتش امشب، آتش عشق است و بس
عاشقی در جان ما چون جوهر است

چشم نرگس، منتظر در باغ مانده
نوبهاران را دلش باور است

بوی اسفند و آتش و یاس و گلاب
خاطرات کودکی در خاطر است

شادمانی می‌کنم، چون رسم ماست
هر که در این جشن شاد، افسر است

این دل سوزان من از عشق یار
همچو آتش دان که گرم و مجمر است


الناز عابدینی

با هر نفس که می‌گذرد در هوای تو

با هر نفس که می‌گذرد در هوای تو
جان می‌دهم که باز بماند وفای تو

گر دوری‌ام ز چشم تو، اما خیال من
هر شب نشسته در حرم کبریای تو

مهرت مرا به بند کشیده‌ست، ای نگار
من عاشقم، به بند کشیدن سزای تو

دنیا اگر که سدّ ره ما شود، چه غم؟
من دل سپرده‌ام به خدا و رضای تو

باشد که روز وصل بیاید به کام ما
باشد که سر نهم به کف پاک پای تو


الناز عابدینی

واحد عشق، خیال تو به هر لحظه بُوَد

واحد عشق، خیال تو به هر لحظه بُوَد
با تو بودن سبب روشنی و جذبه بُوَد
عطر لبخند تو آمیخته با جان من است
نام تو زمزمه‌ی هر نفس و لهجه بُوَد
بی‌تو، دنیای من از رنگ خوشی‌ها خالی‌ست
با تو، این سینه پر از شور و تب و شعله بُوَد
چشم تو آینه‌ای از غزل و راز نگاه
که در آن مهر خدا همدم و همصحبه بُوَد

گرچه دوری، دل من با تو سخن می‌گوید
عشق، بی‌مرزتر از فاصله و رتبه بُوَد

الناز عابدینی