در خاطرِ خود بهانه ی شادی داشت
رویــایِ بهـارِ سبـزِ آبـادی داشت
بیچاره پرنده ای که در کنجِ قفس؛
از پنجره انتظـارِ آزادی داشت ...
" امیرحسین پناهنده "
هر گاه دلت حال مرا گوش گرفت
یک لحظه سکوت کرد و خاموش گرفت
حالا که تو رفته ای بدان بعد از تو،
فکرت همه شب مرا در آغوش گرفت
" امیرحسین پناهنده "
+گوش گرفت یادش بخیر اولین بار تو دبیرستان شنیدم..
بچه بوشهری گفت ولی بچه ها به حرفش خندیدند...:(