از غمش سر به در و مشت به دیوار زدم
ناله از این دلِ وامانده ی تبدار زدم
گفت لطفا ببر از یاد ، من و خاطره ام
در سکوتی که کشنده ست فقط زار زدم
جز وفاداری و عشق از چه مگر رنجیدی؟
در سوالات خودم طعنه به دلدار زدم
خوش به حالش که ندارد خبر از حال دلم
روی عکسش به لبش بوسه به تکرار زدم
مثل آتش که به هیزم زده باشد امشب
دست بر فندک و آن پاکتِ سیگار زدم
ترانه تقوی
بند قلب سال دردانه ترین شهریوریست
حال خوب فصل گرما، خوشه چین، شهریوریست
دختر زیبای تابستان عروس کل سال
علت آرامش دنیا یقین شهریوریست
اینهمه صورت ولیکن سنبله تنها زن است
خوشه گندم چون نگینی آتشین شهریوریست
سال را نیمه رساند دختر فرخنده پی
چون تلنگرهای عاشق بر زمین شهریوریست
دست گرما را به سرما می سپارد نم نمک
با خزانِ شاعرانه همنشین شهریوریست
خوش سعادت شد جهان از خلقت این باکره
مالک احساس، یارِ بهترین، شهریوریست
ترانه تقوی
بدون تو خیالت تخت، دلم مخروبه ای تنهاست
و می میرد شبی که با مرورت غرق رویاهاست
از این تنهایِ بیچاره فقط یادِ تو جا مانده
کسی پرسید نامم را که یادم رفته؛ مدتهاست
تمام کوچه ها حتی خیابان های بعد از تو
به یادِ خاطراتت غرقِ بیتابیِ جانفرساست
به جای خواب، بیدارم به بیداری گم و گنگم
میان خنده ی تلخم پریشان حالی ام پیداست
تصور می کنم هستی، که باشی در کنار من
جنونِ عشق را دریاب این رویای یک لیلاست...
برو پشت سرت آبی نمی ریزم، همه اشک است
اگر هم مانده ام تنها و بی کس این گناه ماست
ترانه تقوی