ریل ها هم گاهی پس میزنند
تو را نمیخواهند
همیشه همین بوده است
گاهی نمیشود
مثل نبودن ها
نرسیدن ها
جا ماندن ها
جا ماندن ازقطاری که مقصدی نداشت
پنجره های خاکی
صدایی که میان راه بریده شد
و ناگهان ضجه های هر روزه ام شدند
نمیدانم در این قطار بودی یا نه
ولی من
بی اختیار نگرانت شدم.
نیلوفر
نفس کشیدنم را میبینی
میبینی بدون من
زندگی را برایم رغم میزند
مثل نفس کشیدنم
بی اختیار دوستت دارم.
حسین بهشتی