ترسم به جایگاهی برس

ترسم به جایگاهی برسی اعرابی بنزین تمام کرده باشند مجبور شوی با شتر بر گردی
شیر کودک را از مادر ، مادر کودک را از شیر ، کودک شیر را از مادر گرفت
دلسوخته ای به عیادت دماغ سوخته ای رفت دلش خنک شد
هر وقت پدر گوشهایم را می مالد ، چشم هایم را خودم می مالم
شیر از شیرخواره می ترسد، آدم خوار از شیر خام خورده
نیاز به هُل دادن داری اگر به جایگاهی برسی که بنزین نداشته باشد
از کم خونی رنج می بُرد، خون به دلش کردم
دست دست بکنی دل می رود ز دستت، دل دل کنی دلت از دست می رود
دست و دلش به کار نمی رفت تا اینکه دل به کار داد و دست به کار شد
از دست رفت دل و دین و عقل و هوشم با سیلی نقدی که زدی بیخ گوشم


حسین مقدسی نیا

یکی مرد جنگی خانه اش را به زنش صلح کرد

یکی مرد جنگی خانه اش را به زنش صلح کرد
مردی که شلوارش دوتا شده بود کمرش هم دوتا شد
روبهی خروسک گرفته بود مرغان آسمان به خالش می گریستند
هر وقت شستم خبردار می شود چهار انگشت دیگرم تا کمر خم می شوند
ماری انگشت حسرت به دندان گزید به خودش آمد دید دست خودش نیست
تمام تخم مرغ هایش را در یک سبد می گذارد مرغی که به زایمان طبیعی اعتقاد دارد


حسین مقدسی نیا