آتش به دل و مُهر به لَبَت، دانی چیست؟
بینی که رَوَد جان ز تَنَت، دانی چیست؟
ما در طَلَبَت از دل و جان سعی، ولی حیف ...
موشی که به یک چَرخه دَوَد، دانی چیست؟
عاشق شدهای؟ دیده به رَه دوختهای تو؟
عُمری به صبوری بِرَوَد، دانی چیست؟
ما از سرِ سودای تو در سینه گذشتیم ...
آن مرگ که قَلبَت بِتَپَد، دانی چیست؟
ما شعر بگفتیم؛ ولی هیچ، وِلَش کُن ...
دیوانه که عاشق بِشَوَد، دانی چیست؟
خشایار مختاری نصر