در میان خوابهایت میشوم مهمان تو

در میان خوابهایت میشوم مهمان تو

گاه گاهی میزنم یک بوسه بر چشمان تو

چون نسیمی مهربان دستی به موهایت کشم

گاه اشکی می فشانم از غم هجران نو

گاه میخوانم برایت زیر گوشی مخملی

گاهی اشکی میچکد در خواب از چشمان تو

خوب میداند خدا این قلب این قلبِ حزین

داغ دید از،سخت و هم شد شاد از آسان تو

گاه می آیم به خوابت گاه میبینم تورا

گاه هم سر میزنم بر تخت و آن ایوان تو

گاه پاورچین وار ، از کنج میز آینه،

سمت تو پر میکشم میگیرم ان دستان تو

روزها را با تلاشو کوششت سر میکنی

درد ها شب میچکند از،قامت بی،جان تو

حیف از ان روز های مهربانی و نشاط

اوف زِ این و آنِ من یا ،اوف زِ این و آنِ تو

سازها مردند و پرپر گشت نت های،سپید

شوقها پوسید و گل پژمرد در گلدان تو

خوب میدانستم این تبعیدیِ مجبور ، باز،

بازهم جا خوش کند در گوشه ی زندان تو

دردهایت میزنند اتش به روح و جان من

دستهایم لای موهایت بماند در پی درمان تو!

سارا سادات پرشاد

با شمام اقایون

با شمام اقایون
با شمام خانمها
اخربن فرشته ام
میون این دنیا
اینکه من چه شکلی ام
چه سوال سختیست
توو تنم چه رختیه،
اصلا، معلوم نیست

ساعت و زمان ندارم
اخرش باید بیام

وقتی که میبرمت
میگی کجا باید بیام؟

خوشگلم یا زشتم،
بخدا نمیدونم

هرچی بوده باشی
من هم همونم

همه جور ادم داریم
سفیدو سیاه
حتی زیادو کم داریم

من همونم که تویی ای جانم

من فقط وظیفه ام را دانم

سرو کله م خلاصه پیدا میشه
توو یه لحظه میبینی
هرچی داری
یهو ازت جدا میشه

دوتا کوله پشتی اما می مونه
توش چیه
فقط،خدا خوب میدونه

کوله پشتی عمل
همه چی توشه
از روز ازل


سبکه یا سنگین،
مفتخر با ننگین،

بو دی کی وار عزیزم
همینه که هست

فقط اینها تا ابد کنارت هست


اخرین فرشته ام
چهره ی من
بسته به توست
دیگه از روز نخست،

تا زمانی که من از راه برسم،

یه عالم فرصت هست

من بیام فرصت هم
میشه تمام
من خبر نمیکنم یهو میام


فکر نکن بی ادبم
نه بخدا
برق خاموش میشه از بالا

خدا که دکمه ایی رو خاموش کنه،
خیاط ماهر هم
نمیتونه پارچه ی پاره ی عمر رو هیچ جور رفو ش کنه
بشنوین ای اقایون
بشنوین ای خانوما
بشنوین ای مردم
بشنو از من دنیا
بیخودی حرص نزنین
هرچی دارین جز دو تا کوله می مونه بر زمین
هرچی که جون کندین جور کردین
هر چی که جز عمل افزون کردین
همه رو باید بزارین و برین
راس بگین کدومتون همین الانه حاضرین؟
من بیام کاری ندارم چی دارین چی ندارین
تا نیومدم چیزای بیخودُ
از توی کوله تون بردارین
عمل حذف و اضافه واجبه ای جانم
من بیام زمان تمومه و فقط مهمانم

سارا سادات پرشاد

ای عاشقان سپاس مرا خوب،حد زدید

ای عاشقان سپاس مرا خوب،حد زدید
با ترکه های عشق، چه مطلوب،بد زدید
از عاشقانه هاچقدر،زجر میکشم
هر بار بر این قلبِ
پُرآشوب، بد زدید

ای کاش حریفِ بدِ ایام،
می شدید

هربار به یک ماه دلِ خوب، بد زدید

ای کاش نگه بود به خشکیِ بیابان
افسوس که بر چشمه ی مرطوب،بد زدید
بگذشت به بگذشتن سیخی ز دلی خون

انگار که با سنگ، و با چوب ،بد زدید

از شهر شما میگذرم با دل پر درد

با شعرِ بد آهنگ، به محبوب..بد زدید



سارا سادات پرشاد

برای تو مینویسم ای به اذن خدا پشتوانه و پناه مادر

برای تو مینویسم ای به اذن خدا پشتوانه و پناه مادر
سوره ی تو در کتاب مقدس مهربانی هایم
آیه آیه بر من نازل شده

تو مادر همان نغمه ی شفافی گاه چون رعد در دعا و گاه چون باران در نجوا
آسمان خدا برای اجابت تو آماده باش و سر خدا برای شنیدن تو درد میکند
مادر من عاشق صدای بی ریای توام من عاشق زلال رودخانه ی کلام تو ام
تو هستی بی انکه جای کسی را گرفته باشی و هستی و کسی هم جای تو نیست
مادر تو را به اذن خدا دوست دارم تا خدا خوشش بیاید
ای ایه ایه های دل نگرانی هایت بر من فرود
ای دعاهای تو مرا صعود
من به خاطر دارم که هرچه بلا بود بخاطر دعاهای تو رفت و دیگر نبود
مادر گنج بی پایانم
تو را خدا برای من نگاه میدارد چون این تنها خسته از تن ها جز آغوش تو کجا برود؟
کجا بوسه ی تو تکرار می شود؟
کجا دعای تو را دیگر برمن میفروشند؟
تو بعد از خدا مرا به تکامل افریدی
من جای پاهای تو را میبوسم که

همه در من گل داده

سارا سادات پرشاد

ایست لطفا بایست

ایست
لطفا بایست

این هروله برای چیست؟
ارامتر...
در آن سوی دور دست ها ، هیچ خبری نیست


آفرین

عاشقانه هایت عالیست
اما دیگر بس است و کافیست
چرا فقط جای او؟

جای تو هم خالیست
تو خسته ایی
چادرِ دلت هم که خاکیست

زهر لبخندت بر گریه حاکیست

آن مفردِ مذکر یا مونثِ غایبِ حادثه ها کیست؟

هر که میخواهد باشد

حق با کسی ست،
که رنگ دلش
آبی ست

سارا سادات پرشاد