تمامِ شب
ماهِ به آن بزرگی را
ساکت نگهداشتم؛
اما
از پسِ این گنجشک ها بر نمی آیم!
چرا نمی فهمند که تو
هنوزخوابی...؟!!
سید_حسین_متولیان
تمامِ شب
ماهِ به آن بزرگی را
ساکت نگهداشتم؛
اما
از پسِ این گنجشک ها بر نمی آیم!
چرا نمی فهمند که تو
هنوزخوابی...؟!!
سید_حسین_متولیان
تمامِ شب
ماهِ به آن بزرگی را
ساکت نگهداشتم؛
اما
از پسِ این گنجشک ها بر نمی آیم!
چرا نمی فهمند که تو
هنوزخوابی...؟!!
سید_حسین_متولیان
از کار بیکارم نکن! میمیره این مرد
من کارمندِ خوبی ام! طاقت میارم!
شُغلم تماشاته! وظیفه م عاشقیته
کاری بغیر از عاشقت بودن ندارم…
سید_حسین_متولیان
می بینی؟
تو از من سرشناس تری!
حافظ تو را به نام "شاخه نبات" می شناسد؛
فرهاد، "شیرین" صدایت میزند؛
و مجنون ، "لیلا" ...
نزار قبانی تو را "بلقیس" می نامد
و ویکتور خارا "آزادی" خطابت میکند...!
تو را در شعر تمام شاعران تاریخ
و عشقِ تمام عاشقانِ تمامِ زمانها دیده اند...!
حالا خودت بگو
چطور حسود نباشم؟
چطور باید چنگیزِ درونم را قانع کنم
که وقتی پرنده ی خیال شاعرکان زمین
سوی نام تو پرواز میکند
همزمان
به آتش و سطر سطر منطق الطیر فکر نکند؟
قبول کن که سخت است!
گرچه
خوب میدانم
حسادت حسی دو سویه است!
و تمامشان
یک روز حسادت میکنند
وقتی تو
از میان تمام نامهایشان
فقط نام کوچک مرا روی لبهایت میریزی
و با هر باز دم ات
در جهان می پراکنی...!
سید_حسین_متولیان