تو با من چه کرده‌ای؟

تو با من چه کرده‌ای؟
که از یادم نمیروی؟
دیر آمدی درست!
پرستار پروانه و ارغوان بوده ای درست!
مراقب خواناترین ترانه
از هق‌هق گریه بوده‌ای درست!
رازدار آواز اهل باران بوده‌ای درست!
اما از من
و این اندوه پر سینه بی‌خبر چرا؟

سید‌علی‌صالحی

و هی به تو فکر می کنم..

و هی به تو فکر می کنم..

مخصوصا

به تو فکر می کنم..

آنقدر فکر می کنم..

که یادم می رود

به چه فکر می کنم..

"سیدعلی صالحی"

من از راهی دور

من از راهی دور
برای خواندن خواب های تو آمده‌ام،
من از راهی دور
برای گفتن از گریه های خویش
راهی نیست،
در دست افشانی حروف
باید به مراسم آسان اسم تو برگردم،
من به شنیدن اسم تو عادت دارم
من
مشق نانوشته ام به دست نی،
خواندن از خواب تو آموخته ام به راه
من
باران بریده ام به وقت دی،
گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه
به من بگو
در این برهوت بی خواب و طی،
مگر من چه کرده‌ ام
که شاعرتر از اندوه آدمی ام آفریده اند؟
(سید علی صالحی)

و تو هر جا و هر کجای جهان که باشی

و تو
هر جا و هر کجای جهان که باشی
باز به رویاهای من بازخواهی گشت
تو مرا ربوده٬ مرا کشته
مرا به خاکستر خواب ها نشانده ای
هم از این روست که هر شب
تا سپیده دم بیدارم
عشق همین است در سرزمین من
من کشنده ی خواب های خویش را دوست می دارمℳ!

سید علی صالحی

بهار به بهار ... در معبر اردیبهشت،

بهار به بهار ...
در معبر اردیبهشت،
سراغت را از بنفشه های وحشی گرفتم
و میان شکوفه های نارنج
در جستجویت بودم !
در "پائیـــز" یافتمت ...
تنها شکوفه ی جهان
که در پائیز روییدی !


سید علی صالحی