سر به دیدار کشیدن گل است وقت کر شدن زبان

سر به دیدار کشیدن گل است وقت کر شدن زبان
سر به دیدار کشیدن گِل است وقت کز شدن زمان
مرا فراموش لغت کرده از یاد چند سال است بس
سر به دیدار کشیده ام یار شد وقت طبیعت زَبِالم
رخ گر بچرخاند نه از من نماند دینی نه دلی سایه
چشم تِر ، دستی لرزان ، پای سست شده از وفایش
نداند هجر کشد یا در حجر ببرد گیسوان سپیدش را انتظار

سیدعلی کریمی

صد بار قهر میل تو کردم

صد بار قهر میل تو کردم
هر بار مشتاق تر باز گشت ام
صد بار قهر سیل تو کردم
هر بار معشوق تر باز گشت ام
مصمم این ویرانی از خیال تو
هر بار با خاطر تو باز گشت ام
باران ، طوفان ها رقصاندن مرا
هر بار دیوانه وار تر باز گشت ام
این بار تو رو میچرخانی زمن
این بار با چه رویی باز گشت ام
رد به سینه ام زدی هزار یک دلیل
ولی من معشوقانه تر باز گشت ام
درد کمی نیست پس زدن این اشتیاق
من باز با زبان التماس دیگری باز گشت ام
مانند زلیخاه از رو چرخانی چشمانم
سر به گریان گشته غرق در تو باز گشت ام


سیدعلی کریمی

صد میل به دارد عشق بی اعتنایی نه

صد میل به دارد عشق بی اعتنایی نه
صد سیل به دارد عشق بی خیالی نه
صد هی گفتم خود را هر بار کنارت
صد چشم تو دوست دارد عشق ولی نه
اشک نمی بارد رو در رویت هرگز نه
صد البته عشق ، عشق دارد ولی گناه نه


سیدعلی کریمی

من در خیال تو خیال در خیال تو ام

من در خیال تو خیال در خیال تو ام
یک خواب عمیق ولی غرق رویای تو ام
من در طبق حسرانی نثر تو ام
چه بدانی چه نه, من سطر عصر تو ام
نواخت نی هر دم به نی ساز تو را
من باخته موی لخت در باد تو ام
باده ولی کم خورم , مست دیدار توام

عالم نچرخم هر به احوال تو جویم
من یک به هر مشتاق بوی شال تو ام
وعده نه حرف من از واژه عیان تو ام
یک مکث مگر نبود مرا عاشق تک خال تو ام

سیدعلی کریمی