تو ایستادی

تو ایستادی
نمردی زنده ماندی
و مرگ از خود ستاندی
به این گیتی تو گفتی باز
که من هرگز نخواهم مرد
و عشق از یاد
نخواهم برد
من اینجا
میان لشکر گرگان و بدخواهان

بیابانگرد و نامردان
میان این همه تازی بی فرهنگ
در این کانون پرنیرنگ
به هر قوم و به هر نوع رنگ
در این شمشیرگاه مردمان اهل زخم و جنگ
نمی‌میرم
و می‌بینم
که روزی باز می‌تابم
جهان را روشنی بخشم
و منشوری
برای دادخواهی و ز بیداری
به دنیا باز می‌بخشم

سینا پورمحمودیان