دل تو با دل پر خون من همراه نبود
از غم و حسرت و درد دلم آگاه نبود
چه شد افتاده هوایم ز سر تو دیگر ؟
مگر این فاصله من ز تو جانکاه نبود؟
کاش بودی تو کنارم که اگر می بودی
سهمم از زندگی ام ، اشک و غم و آه نبود
آخرِ عشق فقط حسرت و رنج و دوریست
حق آن یوسف بیچاره مگر چاه نبود ؟
شاید اخر من و تو دست به هم می دادیم
اگر عمر من و تو این همه کوتاه نبود
می توان دید تو را در رخ ماه شب تار
ولی افسوس ، لب پنجره ام ماه نبود
علی امیرحاجلو