عشق تو این دیوانه را درگیر خواهد کرد
آخر همین قاتل مرا هم پیر خواهد کرد
کاری که عشقت می کند با قلب من ، انگار
چشمان آهوی تو با یک شیر خواهد کرد
مانند مرداب حریصی در دل صحرا
هر عاشق بیچاره را تسخیر خواهد کرد
غرق تقلا شد در این بازی دلم آخر
تقدیر این بیچاره کی تغییر خواهد کرد ؟
گاهی پر از شادی و خوشحالی و خشنودی
گاهی هزاران غم به ما زنجیر خواهد کرد
ای عشق ای شیرین ترین تلخی هر عاشق
هر کس به دید خود تو را تفسیر خواهد کرد
علی قاسمیان
این گربه را بی شک تمام موش ها خوردند
رویای تابان مرا سرپوش ها خوردند
زانوی من را بعد تو دستم بغل می کرد
از بس که آنها حسرت آغوش ها خوردند
یوسف به زندان رفته اما این وسط تنها
انگ خیانت را فقط تن پوش ها خوردند
این صخره ها را موج ها کَر می کنند اخر
از بس که دست موج ها در گوش ها خوردند
چیزی نمی گوید ولی اندوه تب دارش
رسوا کند زخمی که این خاموش ها خوردند
این خانه تنها یک تن عریان نصیبش شد
این گربه را بی شک تمام موش ها خوردند
علی قاسمیان
آن شب که از این خانه می رفتی
دردی به عمق استخوانم رفت
پوشیده شب های مرا ظلمت
وقتی که ماه از آسمانم رفت
فهمیده بودی دوستت دارم
دیدی چقد خوشحال بودم من
ای کاش حسم را نمی گفتم
ای کاش اصلا لال بودم من
لعنت به چشمان تو که من را
تا قعر چاه عاشقی بردند
دیگر کسی شعری نخواهد گفت
بی تو تمام واژه ها مردند
کل خیابان های شهرم را
دنبال رد پای تو گشتم
عاقل زدم بیرون از این خانه
دیوانه سوی خانه برگشتم
لعنت به اقیانوس چشمانت
وقتی مرا آن روز عاشق کرد
او رفت و من ماندم در این برزح
این خانه را آیینه ی دق کرد
تن لرزه می گیرد تن و جانم
جز من کسی هم دوش تو باشد
ای کاش که پایان این شب ها
یک بار هم آغوش تو باشد
علی قاسمیان