گذشت ازمن و تن عاشقانه دل بردن
به قصد عشق دویدن ولی زمین خوردن
به سنگ ظلم زمانه چه دلشکسته شدم
نمانده در دل من آرزو به جز مردن
همیشه قسمت دل اشک و آه و حسرت شد
وکار و بار زمانه فقط دل آزردن
دوباره صبح ...نگاهش به چشم ..صدافسوس
و باز غصه ی دنیا به دل زند دامن
شبیه شعر غمم .واژه واژه ام درداست
چه ظالمانه شود تن به خاک غم مدفن
لیدانظری