ای زن تنت بت است لایق دستی که پرستشش بکند

ای زن تنت بت است لایق دستی که پرستشش بکند

نه اندیشه ی که به کوچه و بازار عرضه اش بکند

وملغبه ی دست مردان هرزه اش بکند

وبعد مثل دستمال کاغذی تفش بکند

تو شایسته اندیشه ی هستی که بداند کیستی؟ چیستی؟ آرزویت چیست؟

وبرای احقاق حقوقت قیام بکند

واینگونه آفتاب خوشبختی در آسمانت طلوع بکند


مرضیه پورجمالی

دوست ، درد چه کنم ؟ دارم

دوست ، درد چه کنم ؟ دارم
دوست ، سردرگم کوچه های این شهرم
ولگرد خیابانهای شلوغ خالی از انسان
منتظر نگاهی
منتظر صدایی از دور دستها
صدایی که مرا با طنین آهنگین بخواند
و صدباره شود در پژواک دیوارهای شهر غمگین
تا به وجد آورد دل بی شوقم را
بیچاره دلم گوشه کز کرده است
درد چه کنم؟ دارد

مرضیه پورجمالی

خاطره پاک نشو

خاطره پاک نشو
خاطره خواب نشو
خاطره کهنه نشو
خاطره تو گم نشو
خاطره به خاطرت من زیر بارون می مونم
خاطره به خاطرت تا ته بارون می مونم
خاطره به خاطر تکرار شدنت . فال گل سرخ می گیرم.
گل سرخ و به گاف و لام و سین و را و خا پرپر می کنم
خاطره خوب می دانم اگه یه روز تو پاک بشی یا گم بشی یا کهنه شب تقصیر خاطر من

خاطره خاطر منو ببخش

مرضیه پورجمالی