به نام حضرت عشق

به نام حضرت عشق
بوی گل و سبزه و سمن و نسرین
بوی عشق و دل و دلداده و پروین
صنما قبله نما جان ودلم را به فدایت
که چگونه قدحی داده ای بامهر و وفایت
که طبیعت شده زیبا از لطف و نگاهت
دلدارا *حول حالنا* خواهیم از لعل لبانت

گرام یاران
عیدزیباست با نگاه گرم نابتان
خجسته باد دستان عیددر دستانتان
نوریزدان روشنی بخش لحظه هایتان

نسرین شریفی

جادوگرشده ام

جادوگرشده ام
دعایی نوشته ام
یک طومار دلتنگی
با اشک چشمانم
و یک سبد دعا با آه دلم
بر دوش بادگذاشته ام
ارمغان خواهد آورد برایت
ومن حس خواهم کرد عطر موهایت را
وقتی که بادپریشانشان کند
و چه غبطه میخورم به باد
پنجره به هم میخورد
و میبرد باد کاغذهایم را
و میمانم من و شعرو خیال ممنوعه

نسرین شریفی

صدایِ اذانِ عشق همه جا پخش میشود

هوایِ احساست را کمی بو کن
مبادا بوی خشم و تندی بدهد.
که گلهای شمعدانیِ حیاط خشک خواهند شد
و بویِ نانِ سنگکِ داغ به مشام نخواهد رسید
و کودکِ تازه سخنگویت از تکلم خواهد ایستاد
گر هوای احساس زِبر است
باید خانه دوست در بزنی
انجا هوایش نرم و لطیف است
ویروسش تو را میگیرد
تنها ویروسیست که سلامتی می آورد و نشاط
تازه هرچقدر گپ بزنی
هرچه فریاد کنی، دوست ارام است
دستِ تو را میگیرد و در راهِ سبز با تو قدم میزند
و تو میگویی و میگویی از آزارِ درونت و او فقط گوش میکند

خانهِ دوست ارامکده است
همانجا که شقایق از دلِ سنگِ سخت بیرون می اید
یا که نیلوفر هایِ وحشی قد راست میکنند
انجا که مریمِ مقدس پناه برد و از درختِ خشک، خرما برایش ریخت
دوست همان است که رودِ خروشان را بر موسی نوزاد ارام کرد و به سلامت به مادر رسانیدّش
یا که یونس را چگونه در دلِ ماهی نگهش داشت؟
یا محمد را که چه دستش بگرفت و آقا کرد و کتابش دادوخاتم المرسلین شد؟
جالبست که چه نزدیک است این خانه
فقط کمی تعمق کن ، بخوان دوست را
اغوشش باز است ،لم میدهی و هرچه میخواهد دلِ تنگت میگویی
دیگر نه شمعدانیها خشک میشوند
و نه کّس اسیب می بیند
بلکه
صدایِ اذانِ عشق همه جا پخش میشود


نسرین شریفی