ای ساغر بشکسته برگو زچه بشکستی

ای ساغر بشکسته برگو زچه بشکستی
ازسستی سرمستی یا حالت بد مستی
در گوشه میخانه با جام و سبو بودی
دوشت چه به سرآمدبرکام که بنشستی
در خلوت عشاقان در جمع نظر بازان
هم اشک نهان دیدی هم قصه شنیدستی
هرشب نه تورا گفتم کم باهمگان درجوش
جوشیدی وگوش خود بر گفته من بستی
درحلقه میخواران خوش بودی وچرخیدی
از کام به کامی و از دست به یک دستی
رفتی و بنوشاندی هر آنچه درونت بود
تامست شدازباده هم سست شدازمستی
انداخت تو را از کف آن میخور لا یعقل
افتادی و چرخیدی خندیدی و بشکستی

پرویز حبیب نژاد