می‌زند باران و غم در سینه ی من شعله ور

می‌زند باران و غم در سینه ی من شعله ور
پس چرا باران غمت را شعله ور تر می کند؟
آسمانی که تمام روز را بر من گریست
پهنه ی خود را برای نور بستر می کند
آسمان ای عالِم از حالات و احوالاتِ من
دل چگونه با غمش این روزها سر می کند؟
من که با خود ماندم و آگه ز رنج خویشتن
رنج با پروازِ خود، خود را کبوتر می کند.
می‌رود در آسمان تا بیند از آن جا جهان

تا ببیند کیست آنکه حال بهتر می کند
غافل از آنکه فرشته خلق شد از روی او
او زمینی مانده و در باختر سر می کند.

پوریا معصومی

هر چه در دل دارم حسرتِ دیروز من است

هر چه در دل دارم حسرتِ دیروز من است
تن به پر کردن امروز ز حسرت دادم
فکرم این بود که من آخرتم آباد است
آخر ابلیس شدم بر همه لعنت دادم
من خودم بر همه ی خویشتنم چنگ زدم
به همه رحمت و بر تن همه وحشت دادم
ایده آلی که دگر بود درونم رویید
گوش را بر دهن سمبل شهوت دادم

آنکسی که به خودش واژه ی انسان داده
من به او واژه ی خر از سر رحمت دادم
بله قربان گویی کشت مرا آخر سر
تن خود را به پشیزی سر صنعت دادم
تن فروشی شغل من بود و تنم عقل من است
بله گفتم تن خود را سر صنعت دادم.
کاش می کردم از این تن طلب آمرزش
بر سر دادوستد عقل به وحدت دادم
تا نگویند که او بی خرد و نادان است
گوش را بر دهن سمبل شهوت دادم

پوریا معصومی

من نمی آموختم چون بی معلم بوده ام

من نمی آموختم چون بی معلم بوده ام
از همان اول پی اندیشه ی بی ساختار
نامبرده از همان اول ز روی اشتیاق
صاحبِ اندیشه ی علت بدون راهکار
در نتیجه یک نویسنده، بدون یک کتاب
در نوشتن من پی خود بودم و او شاهکار
از نبودن، بود شد جسمم ولی روح همچنان
در پی آموختن، یک فردِ خام و تازه کار
در پی ممکن شدن، امکان ندارد اختیار
در پی مقصد شده ایامِ من تکرار و کار

اینکه یک فردی تماما داد آزادی به خود
هیچ تضمینی نباشد که شود او رستگار
در چنین دنیا که بنیانش بنا شد بر تضاد
نام این چرخ از تفاوت ها بنا شد روزگار

پوریا معصومی

من از غم های اجباری از این دنیا نمی گویم

من از غم های اجباری از این دنیا نمی گویم
که گر گویم نخواهد شد دلی شادان ز افکارم
ولیکن برق امیدی نهان شد از دو چشمانم
که میخواهم بپوشانم چون ابری چشم تابانم
از این اشکی که می ریزم چه حرفی پشت آن دیدی
بدان ای جان که این دریا خروشان شد ز افکارم
از آن روزی که عاشق رفت پی معشوق در آتش
من از آن روز تا حالا و اکنون در گلستانم


پوریا معصومی