تا که انگشتان تو لغزید در خاک تنم

تا که انگشتان تو لغزید در خاک تنم
گر گرفت از آتش دستان تو پیراهنم

لحظه ی پرواز شد در کنج آغوش خیال
آن زمانی که دو دستت حلقه شد بر گردنم

خط لبخندت که نقش انداخت بر سیمای تو
حسِ خوبی داشت بر لبهای تو لغزیدنم

پیله ام را تنگ تر کن با دو دستت زانکه من
در حریم امن تو در حال شاعر گشتنم

در تب عشقت اگر آتش بگیرم چاره چیست ؟
چاره در محراب آغوشت غزل رویاندنم !

محمد_عسگری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد