چشم هایت پُرِ از قصه ی کنعان، زیباست
یوسفم باش که ایوبم و بویَت زیباست
گر حضورت به منه باده نشین دشوار است؛
بده از دور سلامی که سلامت زیباست
تو که دیوانه ی هر لحظه ی با من بودی!
چه شد آن حالِ جنونت! که نبودم زیباست؟!
من به هرکس که رسیدم زِ تو پرسیدم و لیک
گر که پاسخ شنوم از لب تو، آن زیباست
روزگاری من و تو حالِ خوشِ هم بودیم
گاه تکرار و مرورت به دلم هم زیباست
متکلم شده ام از تو و ساکت شده ای
هیچ تغییر نکردی و سکوتت زیباست
گر بخواهم ز تو گویم غزلی، آسان است
سه لغت از تو بس است، 'دردِ' 'نبودت' 'زیباست'
آری از من که جنون مانْد و تویی رؤیایم
لیک حالِ بد من در تب و تابت زیباست
من همانم که تو گفتی 'شده ام عاشق تو'!
حالْ رفتی و خوشم! بس که دروغت زیباست
گاه دلتنگ تو میگردم و در خلوت خود
با تو مینوشم ازین اشک،که شورم زیباست
تو اگر خنده زنی بر سر حالم چه کنم!؟
تو که عاشق نشدی، 'عشقْ'، جنونش زیباست
تَهِ این دل پُرِ از غم شده ای ماهِ شبم
'خلسه' میخوانَدَت از دور و حضورت زیباست
سید حسین براتی