نیستى،...هرچندشقیقه هایتزنده تر از پیشبه لب هایم ضربه مى زنند...به ساعتى کهاگر خدا شعرى مى سرودتو آن شعر بودىدر من، تفنگى ست صبورخودش را پر کردهانتظار مى کشد...پریساقاسمى