صبح,

غزل چشمانت, در نگاهم پیچید
شب طوفان زده ات,
به دل من, لرزید
خوابک چشمانم, نم اشکت دزدید
درد را زمزمه کردم تا صبح,

صبح,

فصل روئیدن بود
با دل تب کرده
من ز نو روئیدم
تو ز من روئیدی....

اعظم حسنی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد