چندان به تماشایش برنشستیم

چندان به تماشایش برنشستیم
که بامدادی دیگر برآمد
و بهاری دیگر

از چشم اندازهای بی برگشت در رسید
از عشق تن جامه‌ای ساختیم روئینه
نبردی پرداختیم که حنظل انتظار
بر ما گوارا آمد

ای آفتاب که برنیامدنت
شب را جاودانه می‌سازد
بر من بتاب
پیش از آن‌که در تاریکی خود گم شوم


محمد شمس لنگرودی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد