در سکوت خیالم
و در صبحی تازه نفس
از پشت پنجره ها تو را میبینم
که بر امواج نور
طعم بهار را
در نگاه هر درخت شکوفا می کنی
من , با نگاه باران زده
به تو می اندیشم
بی مقدمه , از عمق جانم فریاد میزنم
دوستت دارم
مهناز چالاکی
عشق هم شیرین و هم فرهاد را دیوانه کرد
قصه دلـــدادگان را مثل یک افسانـــه کرد
با کـــلام دلنشینی می شود در دل نشست
تا که خود را چند سالی حاکمی شاهانه کرد
عاشقان را دیـــده ای افتاده در دام دل اند
عشق شیـرین خسروان را راهی میخانـه کرد
سرو آزادی شود آنکس رهــــد از دام عشق
مثل یوسف معبدی را خالـــی از بتخانه کرد
پیله ها را پاره کــــردم نوبت پروانگی است
می روم تا آسمان؛ دنیا مــــرا دیوانـــه کرد
مهرداد خردمند
در خانه نشسته ام
دیوار ها تنگ تر از همیشه اند
ساعت نبض میزند
خاطرات روی افکارم خط انداخت
یادم آورد شبی را زیستم
که در آن خورشید همگام با تاریکی بود
همه ی تو از آن من
همه ی من از آن تو
چه هم همه بازاری بود
نگاهت چون مرغان وحشی نی نی چشمانم را می دزدید
چه ناگهان تحریم شدم از آن شب
که تو رفتی
و دیوار مرا میبلعد
که تو رفتی
و من جا ماندم
از قافله ی عشق
همچو درویش
عصا زنان در انتهای این خیابان سرد
میگردم
تا بیابم نگاهی را
که وجودم از آن سیراب شود
و دلم با هوایش
مست
و تو ندانستی
که بلبل می گرید و میخواند
و درخت میشکند و می روید
و تو رفتی و من چه زیبا شدم
با نگاهی به جامانده
در آن شب پاییزی
آریا عینی
لطف من ارزانی تو لطف تورا چه میشود
صوت خوش صدای تو گوش مرا چه میشود
لقلقه زبان من تویی حس تورا چه میشود
رایحه عطر گیسوان تو شامه من چه میشود
دست منو دامن تو دامن تو چه میشود
آنهمه ناز ودلبریت سهم مرا چه میشود
غصه وغمهای فراق من برای تو چه میشود
وقت نداشتنت برام زمان من جه میشود
دغدغه های شعر من تویی سردی تو چه میشود
خواب وخیال توچیست خیال من چه میشود
آتش سوزان دلم برای تو خاموشیت چه میشود
پیامهای دیر به دیر تو انتظار من چه میشود
دوستی خالصانه ام تورا اثر چه میشود
این همه بیخیالیت مرا هدف چه میشود
آه وفغان وناله ام تو را نظر چه میشود
ادای شاعرانه ات شعر مرا چه میشود
اینهمه گفتم ازخودم خود ترا چه میشود
قصد تویی مست توام دهی دست بمن چه میشود
ذکر زبان من تویی جز تو ادا نمیشود
گر بروی گرنروی ارزش تو پیش من کم نمیشود
هیرو رضایی