با درد هجرانت پــــر از دردم پر از ویرانی ام
دردا که وقت خواب هم از خاطرت می رانی ام
افسونِ چشمانت اسیرم کرد و رفتی بی خیال
یک شب بیا تا خود ببینی دیده ی بارانی ام
فرهادم و دیوانه ی شیرین ترین معشوقه ام
در بیستون خاطراتم کـــــرده ای زنـدانی ام
شولای غم سنگین و رنجم از فـــراق روی تو
آخـــــر رمیدی از نگاهم خوشگلِ جیرانی ام
شاید نمی فهمی مرا؛ از دوری ات افسرده ام
تا با رقیبان سرخوشی هـــربار می میرانی ام
آخـــر دلم خونین شود از دست کار و بار تو
امشب بیـا روشن نما این کلبه ی احزانی ام
با بانگ داوودی بخوانم از بـــــرایت عشق را
همچون زلیخا باش من هم یوسف کنعانی ام
مهرداد خردمند
عشق نام کوچک توست
شیدا منم به وقت صدا زدنت
علی آقا اخوان ملایری
بر سرم زد که سر دار تو را می خوانم
اول صبح سپیدار تو را می خوانم
باز هم این دل من کفش لجاجت پوشید
نیست در دست من انگار تو را می خوانم
با من دل شده ترس غم رسوایی نیست
من که در کوچه و بازار تو را می خوانم
گردنم گر برود باز تویی فریادم
بی سرم کن سر این کار تو را می خوانم
فرصت یکسره ام تا به قیامت بدهند
مطمئن باش که هربار تو را می خوانم
تو همان خون جنونی که تلاطم داری
ای تو از هلهله سرشار تو را می خوانم
بی گمان سبزترین پیچک این اطرافی
همره زمزمه ی سار تو را می خوانم
تب تند طپش قلب مرا حدی نیست
من اگر مستم و هوشیار تو را می خوانم
احتیاجم به تو یک مسئله فرعی نیست
مثل هرخانه به دیوار تو را می خوانم
بنده معذورم اگر بند شدم ...بدجوری
بنده منصور م و بر دار تو را می خوانم
نفسم شعله ی آواز قناری ها نیست؟
اصلا انگار نه انگار تو را می خوانم
سیدقاسم حسینی سوته