مثل نای نی لبک درسوز یک جانانه ام
چون برای عشقبازی ازخودم بیگانه ام
نی لبک آوای خودرا سربکن مانند من
همچو سوز دل ستانت راهی میخانه ام
باده خوردم دیوانه ترازهست خویش
در پی یک لحظه دیدار ازرخ مستانه ام
ای که مهروی رخت بردیده ام چون آرزو
ارچه با سوز غم ومستانه دربتخانه ام
با غزل بنما شرر درمصرع مستانگی
باتوزیبای پریوش تاازل همخانه ام
جای امن غصه هایت شیب آرام دلم
تااشارت میکنم سرراگذاری شانه ام
از دیار شهریار و در رهین شاعران
اینک اما من برایت مصرعی شاهانه ام
معصومه حیدرپور