بانگ حَوِّلْ حالَنا از کوی ما آید بگوش
سبزه میرقصد به غَمزه, ناز با بانگ سروش
تاکِ عریان میکند برتن لباس عیش و نوش
می سراسیمه به خُم افتاده در جوش و خروش
کی مسلمانان, بیامد نوبت فصل بهار
جامه ی نو تن کنیدبا عطر, پر نقش و نگار
کینه ها و آزها بیرون کنید از سینه تان
مسئلت جویید حال خوش ز چرخ روزگار
مژده ای ای مردمان ایام نخوت رفت رفت
سالها سردی و سختی و کسالت رفت رفت
سال نو, انسان نو, احوال نو جوید به خویش
برگ پاییزی به سال پیش, یغما رفت رفت
حال نیکو جز بحال نیک امتها نمی آید پدید
طعم حلوا را به صبر از غوره می آید پدید
رحم و انصاف را اگربر دیگران کردید عطا
حال اَحسن بعد حَوِّلْ حالَنا آید پدید
محمد مهدی سامی