یار من مستی بگو امشب شرابی مِی بِکَن

یار من مستی بگو امشب شرابی مِی بِکَن
باز از یاری تو را ساز جهانی می بکن

در نگارا حسرتی خوابی و خاموشی تو را
می بده ساقی منم اینک زمانی می بکن

شادم از جمله تو را بازم خیالم راحت است
دل بگو با نفس آن جانم فدایی می بکن

بی خدا با ذلتی رقص گنه کاری نکرد
چون سیه گشتم خدا باری تعالی می بکن

با منا برخیزدا شاد و شرارت بر کند
نیست آن را عزتی پاک و جوانی می بکن

شب شده یار حسین بازم شکایت می شود
کربلا نور تو را بازم ز مستی می بکن

عشق من کاری بگو مستی به درمان نیستی
چون عجب باری بکن نازم به آتش کیستی

چون شده خون حسین بازم نگاری می کنم
بر دلان حق خدا شادم صفایی می کنم

جان من با عزتا مستم شرابی می بنوش
کربلا جاری بزن نام حسینی می کنم

عمر جان با من خدا شور حسین را می برم
دل بزن با کینه ای بازم که نازی می کنم

گل شده خنده زند دیوانه مستانه شود
بوی آن مظلوم را پاک است نمازی می کنم

عشق آن مولای من مستی کند از جان او
عشق دیدار حسین حال خرابی می کنم

چشم گریانم حسین در بغض یارانت چکید
لحظه ای شادی نبود در غم صدایی می کنم

عشق من کاری بگو مستی به درمان نیستی
چون عجب باری بکن نازم به آتش کیستی

محمد اسماعیل اسدتاش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد