من عشق را در لا به لای درختان به جستجو نشسته ام
نه در میان کاغذهای کتاب
و نه در کنج چهار دیواری های سیاه این شهر
پا به پای سبزینه گیاهان نفس زده ام
تا خورشید را در گوشه ای کنار کشم
من هزار رنگین کمان را تابیده ام
تا دمی از باران بوسه را در تبسم تو پیدا کنم
مگر زندگی چند پائیز دارد
که من تو را در آغوش آن عاشقی کنم
مرا به میان درختان قد کشیده ببر
بامن لب چشمه بنشین و بنشان آتش جان را
خوب در آب نگاه کن
جز تو سایه ای نمی ماند
دستانت را در آب فرو کن
و تمامی این سکوت هزار قطره را خراب کن
با من بیا به شهر قصه های بی پنجره
احسان ناجی