در قامت شاخه ها
و آویختگی ی مردد برگ ها
تو را می خواهم برای نور
و مرزهای روشن فردا
که بپاشی روی اصابت پرنده
تا ختمی ی دوباره شوم
روییده در گل ها.
تو را می خواهم برای پیچیدن
تار و پودم
بر شاهرگ ات،
و لخته های عشق
که بچکانم
بر استخوانت.
حالا که در دل آفتاب ام
برای ابدیت
ای آشنا
به تو فکر می کنم
که از ارتکاب کلمات به امدنت
مکثی غریب عبور می کند
مرضیه رشیدپور