چای زرد کمرنگم را تلخ مینوشم
و به فنجان های چای سرد روی میز مینگرم
بودند ودیگر نه...
تابش بی رمق پاییز از شیشه های رنگارنگ پنجره ی قدیمی
چشمم را به چشمه ی نور میخواند
به گذشته
خاطرات و خنده های از ته دل
نوای دلکش موسیقی
ضرب آهنگ انگشتان بر میز چوبی
جست وخیز طرب آلودم....
چقدر زود بقیه چایی ام سرد شد
دیگر فرصتی برای نوشیدن نیست
..
..
باید رفت..
میترا کریمیان