گِـرِهـی کور پر از دغدغه ی فرداییـم

گِـرِهـی کور پر از دغدغه ی فرداییـم
دردهایـی به بلنـدای شـب یلداییـم

بعد هر فصل خزان باز خزان بود ولی
لحظه ایی زردنگـشتیم وهنوز برپاییم

حرمت عشق نگه داشته ایم ماکه چنین
غـرق در خویشتنِ خویـشِ دلِ تنهاییم

ناخدایی به دل یک شب طوفانی وسرد
مات و مبهوت و هراسان وسط دریاییم

عشـق را گر به دل قـصـه زمین گیر کنیم
واژه ایی تلـخ پر از گُٰـنگـی بی معنایـیـم

بغض هایی که پرازحرف ولی خاموش اند
مـا سـرشکی به مـدار دل حسرت هایـیم

خواب هایی که پر از صحبت بیداری بود
همـچو کابـوس ، غـریبـانه پی رویـایـیم

مثـل یک دلـقک رقـصان، ولـی افسـرده
در نفس گیرترین بــازی ایـن دنـیـاییم

دنیا کیانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد