نیمه شبی در شب مهتابی
تیره و روشن همه دریایی
در دل شب خسته ز کار و معاش
بستر خود دیده به سعی و تلاش
ترسِ وجودم به هوا خاسته
پیکر خود را ز بدن یافته
ترک وجود از بدنم تاخته
روح جدا، تن به کجا تاخته
ترک بدن سخت تر از کارِ ماست
روز و شبم سخت تر از جای ماست
ابراهیم معززیان