دانه ی تسبیح می مانم
در سرای زندگی
با رشته ای مسدود
در میان دانه ها مفقود
گاه بالا می برندت سست
گاه پایین می کشندت سخت
سالیانی نیز
می چرخی به دور خویش
تا برآید از دمارت
روزگاری تلخ
من به این سررشته مشغولم
من به این در بسته مشکوکم
من به اینکه می شود آیا
پاره کرد این بندو بیرون جست
بر سرای دیگری دل بست
بر سر داری که فانی نیست
جستجوی دایمی دارم...
عباس جفره