صد بوسه به نزدیک لب چشم ترم زد
چون غنچه زغم چاک گریبان به درم زد
درعشق که جز سینه من نقش ندارد
از گریه من تیغ به پهلو جگرم زد
از شوق تو شد چشمه ی خورشید برایم
چون گل به هوای تو نسیم سحرم زد
بر چرخ بهیک زخمه اگر دور قمر زد
زان زلف چو زنجیر ندانم که درم زد
شد روز قیامت که به سر وقت من آیی
دستی که به دامان تو در جلوه گرم زد
زان پس که کمربست میان کمر من
ان دست فلک ناله مرا بر حذرم زد
سلیمان ابوالقاسمی