رقص مواج موی تو چه با دلم نمی کند
حواس پرتم سوی تو چه با دلم نمی کند
محو تماشای توام ، غیر تو کس نمی بینم
نقش زیبای روی تو چه با دلم نمی کند
خیره ماندم به چشمانت اسیر جادوی توام
سیه چشمان ابروی تو چه با دلم نمی کند
مقصد تویی مقصود تویی سوی تو کِشَدَم نیاز
گشت و گُذار کوی تو چه با دلم نمی کند
شیر هم اگر باشم اسیر چشم آهوی توام
مُشک خُتن بوی تو چه با دلم نمی کند
مهرداد شرفی