عشق دنیای عجیبی داشت نمی دانستم

عشق دنیای عجیبی داشت نمی دانستم
با خود قصه شاه و پری داشت نمی دانستم

عشق یک راه بلندی داشت با سختی ها
حیف قلبم صبر کمی داشت نمی دانستم

عشق سخت دلتنگ شدن داشت نمی دانستم
یک عمر به پای معشوق نشستن داشت نمی دانستم

عشق مثل یک حادثه ی بود که افتاد
اما کوه سر به فلکی داشت نمی دانستم

عشق یک احساس قشنگی بود در اول
از غم معشوق گریه نمودن داشت نمی دانستم

به یعقوب و زلیخا یک عمر خندیدم من
در غم معشوق کور شدن داشت نمی دانستم

در اول عاشق شدنم احساس قشنگی داشتم
ولی غم جانسوز ندیدین داشت نمی دانستم

عاشق شدم و دل به نگاری دادم که او
قلب مغرور و سنگی داشت نمی دانستم

سجاد اوسیانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد