دشت ها همه سبز
چشم ها همه خواب
جوی آبی که سرانگشت مرا می جوید
می خرامد
با آهنگ خوش ماه
سایه اش بس تاریک
چهره اش بس روشن
این جه شهریست
که در خاطر من
چون رویاست
عشق همچو دیده نگران
در پی یافتن آزاد دلی ست
که در آن خانه کند
در ببندد
بگریزد
بگریزد از همه زشتی ها
دکتر محمد گروکان