من لاله ی، تشنه لب، چشم به راه بارانم

من لاله ی، تشنه لب، چشم به راه بارانم
من را هزار، عقده نهفته است، در گریبانم
هر جا که چشم نهم، ملجا و پناهی نیست
من مفلس، مشوش، بد اختر بیابانم
با آنکه چون شفق، رخم از عشق مرصع است
من را نظر، به چشم همه، بوته ی مغیلانم
چون منزلم، پر از خاک و خار و خاشاک است
در باور همه خار است، میان دامانم
من لاله ی، تشنه لب، چشم به راه بارانم
من درد بلبل محبوس شده را می دانم
من نغمه ی رهایی و آزادگی می خوانم
چون بی سبب، سالیان به بند و زندانم


منصور نصری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد