دلم گرفته و باران چه نم نمی دارد
تو میروی و جهانم عجب غمی دارد
به باد داده خیالت دوباره گیسو را
شبیه بید که موهای درهمی دارد
نرو که بی تو جهان میشود سرم آوار
به سینه بس که دلم لرزه ی بمی دارد
کجاست مهر نوازشگرانه ات ای عشق
کجا بدون تو این زخم، مرهمی دارد؟
چه میشود که بیایی دوباره در بزنی
دو چشم زل به درم اشک زمزمی دارد
خزان وزیده و با یاد خاطرات بهار
شبم شمیم گل یاس و مریمی دارد
شب است و گریه ی نوری غزل شده بی تو
خوشا به حال هرآنکس که همدمی دارد
آرمین نوری