بمان لیلای قلب زار و خستم
مرو، من یاور و یار تو هستم
فدای ابروی در هم کشیدت
تو دادی پیر من را باز دستم
خریدار نگاهت، بوسه هایم
برای این تن در هم شکستم
اسیر کوچه های شهر و شبها
به دنبال تو ای زیبا، گسستم
منم شبگردِ مجنون در نشابور
شرارم، در دل آتش نشـستم
ابوذراکبری