تا دلم باچشم تو غرق تماشا میشود
روزگار مرده پیش چشمم احیا میشود
حلقه چشم تو گر روزی شود مضمون من
بانگاهت قفل وبست این زبان وا میشود
ازهجوم خاطراتت هرچه گویم ،کم بُوَد
چون کهیادت قطره قطره مثل دریا میشود
ساحت قلبم چو کعبه مأمن یاد تو است
در طوافم چشم ها با کعبه معنا می شود
برنگین چشم تو خورشید حسرت می خورد
کهکشان از نور رویت مجلس آرا می شود
اعظم محمودی بهار