زمین زاییده گویی بیکران را
صنوبر قد کشیده کهکشان را
ز هر روزن نموده غنچه رخ را
خدا گویی تکانده این جهان را
پرنده روی شاخ گل نشسته
صدایش سردی شب را گسسته
کنار آتش این شهر پر سوز
نگاهی از درون دیده جسته
هوا دلبرترین است و دل انگیز
کنار جوی ها ...گل های ریز ریز
چه زیبا می نوازد باد ....جان را
چه جامی می شود این جام لبریز
لبالب حجم شوق است و زلالی
پر از اندیشه های سبز و عالی
درون ذهن من در نوسان اند
غزل های شبیه خوش خیالی.....
نرجس نقابی