خواهم رَوم به کوچهی تنهایی
جایی که هیچکس آنجا نیست
در خود فرو بِروم آنجا
حرفی زِ من و تو و ما نیست
در جمع بودم و ولیک چه حاصل شد
جمعی که بود پراکنده
هرکس به جمع ساز خودش میزد
جمعی زِ تفرقه آکنده
چندین دهه گذشت ولیکن ما
ناموختیم درس مدارا را
آنکس برای ماست نکوتر که
مُهر ارادتی بزند ما را
عیب بُزرگ اکثر ما این است
نام وطن به لب و امّا
درد وطن به دل ما نیست
گر هست درد وطن در دل
این اختلاف من وتو و ما چیست ؟
یک راه بیش نیست رهایی را
شوییم ذهن خویش از این منها
ایران شود ملاک که در آخر
او مادر است برای من و تو و آنها
رحیم سینایی