ای بی خبر ازمن که می آلوده ومستی

ای بی خبر ازمن که می آلوده ومستی
پیوسته پرستار غمم بوده و هستی

ازدوری تو جان به لبم ؛ دل تودلم نیست
دنیا که ز من ردشده ؛ همگام توهم نیست ؟

عطری که نسیم ٱوردش ، می بردش باد
دلتنگ توام چاره کن ای خانه ات اباد


من بی تو مثال گل توفان زده هستم
پژمرده و پرپر شده ؛ اما ز تو مستم

چون رود پر از بغض که با سینه خزیده
مرداب نصیبش شده ..؟ دریا نرسیده

مانند گل قالی عشاق کهن دیر
درحاشیه گنجانده شد ازدور شودسیر

در باورتو لذت عالم زر و سیم است
درباور من حرمت دل عشق سلیم است

قاسم پیرنظر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد