این کوچه بن بست
این دیوار
چند خانه
جوی خشک
خالی از آب
بچه ها
برهنه پا
می دوند بهر سو
گربه ای
سر دیوار
در آفتاب نیم روز
دوره گردی با خرش
چه آوازی می خواند
من نشسته
بر بام یک خانه
خانه نه یک لانه
به آسمان می نگرم
دشتی بی انتها
نه دری دارد
نه دیواری
و این کوچه بن بست
گرمی نیم روز
سردی دل
پشت این دیوار
این کوچه
دشتی است
به پهنای آسمان
پر از کوچه های
بی بن
بی بست
و این خرک چی
با خرش
چه راحت
می گذرد
از این کوچه
از این دیوار
به پهن دشتی
پر از قاصدک های سپید
به من می نگرد
تکان می دهد
دستهای خود
می خندد
می رود
می رود
و نا گهان
نا پدید می شود
من می مانم
این کوچه
و این دیوار
دکتر محمد گروکان