خداوندا، تو آگاهی بر درد تمام خلق و مخلوقت
نمی دانم چرا مرهم نزاری، چیست منظورت؟
شفای عاجلی بفرست، اینجا یاس جا مانده
تو را سوگند خواهم داد، به حق عشق محبوبت
ضعیفان را امیدی نیست به جز درگاه رحمانیت
ببخش ای راحم والامقام، مخلوق مغرورت
زعصیان و گنه از خود خجالت می کشم اما
در این تاریک احوالی، مرا روشن کن با نورت
پناهم گیر ای سلطان ، ز پا افتاده ام جانا
به قهر و جبر خود تنبیه مکن، محروم رنجورت
منصور نصری