با خنده هات بوسه به دریای غم بزن
بر روی صخره موج غرورت بلم بزن
دست مرا بگیر و ببر تا به دوردست
یک حرص و حال تازه ای از خود رقم بزن
شک می کنم به کار خدا ، آن چه خلق شد
نقشی ز تار و پود خودت دستِکم بزن
این خانه از اساس به موی تو بند نیست
شهری شبیه وسعت زیبای بم بزن
زل می زنم به بوم تنم ،گرچه نیستم
تصویر قاب عکس مرا با جَنم بزن
کم کم خیال کن که خدا هست و هیچ نیست
در باغی از بهشت کنارم قدم بزن
موسیقی نگاه تو را درک می کنم
گاهی بیا برای دلم لا جرم بزن
محمد منصوری