جز عشقو محبت گنهم چیست، ندانم؟
باران نرسد یا برسد تشنه بمانم
پا در گِلمو مقصد من راه درازیست
امّا برسم ،گر زغمت زنده بمانم
شاید بشود دل به تو نسپارمو روزی
از قید ستم های تو جانم برهانم
آسان نتوان برد رهی سوی حقیقت
چون سایه کنارت نتوانم که بمانم
دلسوخته ی عشق تو گردیدُ نمردیم
هر لحظه زبان فاش کند سر به گمانم
نبض دل شوریده ی غمگین نگیرید
شاید که دگراز توسرودی نسرایم
مریم نقدی