از خودش عاشق بیچاره گلهمند شده است
چون سکوتت به دل مرده همانند شده است
تا کبوتر نپریده است از این بام بگو
قصه ی عشق و دلت از چه فرایند شده است
همقدم پای دگر سست شود .. یا برود .. ؟
مقصد انگار به رفتار تو پیوند شده است
آنکه در پیچ و خم خاطره هایش در ماند
بغض بوده است که در پوشش لبخند شده است
حرف جا مانده که از ترس مسافر شده نیست
که پس از حرف زدن نوبت سوگند شده است
قسمت این است بمانی و به من گوش کنی
چون صبوری به تن کوه دماوند شده است
از بدی های منه ساده گله مند نباش
چای تلخ است که هم صحبت او قند شده است
مثل حوا که پس از گریه به آغوش رسید
آدمی کشتهی اینگونه پدافند شده است
نشوی دلزده از حالت عرفان که چنین
از بد حادثه و عشق تو دربند شده است
عرفان اسماعیلی